یادداشت|روزی که بساط خنده از سردشت جمع شد
دوشنبه, ۰۷ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۶
نوید شاهد_ هفتم تیرماه ۱۳۶۶ روزی که نفس در سینه مردم سردشت حبس شد و تاولها و سرفه میهمان همیشگی این دیار شد.
به گزارش نوید شاهد همدان، تیرماه است و امتحانهای دانش آموزان تمام شده، بچهها در کوچه پس کوچههای شهر میدوند، خوشحال و فارغ از همه اتفاقات جهان، انگار که نه انگار در گوشهای از کشور جنگ است و زمین و زمان در حال غلبه بر کشور، برای خود شاد هستند، بازی میکنند، میدوند و از ته دل میخندند، حتی آفتاب سوزان تیرماه نیز حریفشان نمیشود و آنها در حال و هوای کودکی جست و خیز میکنند.
ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه یکشنبه هفتم تیرماه و به یکباره آسمان شهر تاریک میشود و صدای غرش پرندههای آهنی گوش فلک را پر میکند، سرهای بچهها به یکباره بالا میرود و حرکت هواپیماها را دنبال میکنند، نمیدانند این غولهای آهنی برایشان چه ارمغانی آورده است، به یکباره ساکت میشوند، چشم هایشان پر از اشک شده و گلوهایشان میسوزد، دیگر از سرو صدا و خنده خبری نیست، سرفه و آه و ناله بچهها گوش شهر را پر میکند، برخی به زمین میافتند و تعدادی به سختی مادر را صدا میزنند و غافل از اینکه مادر در گوشهای از خانه نفسهای آخر را میکشد و فریادرسی نیست تا اشک هایشان را پاک کند.
روز تلخیست، هوا هم طعم تلخی میدهد، گویی که زمین و زمان به یکباره تلخ شده و شیرینیهای دقایق قبل را با خود برده است، صدای شادی و خنده قطع شده و سرفه و گریه حاکم است، پدری با لهجه کردی فرزندش را صدا میزند، نفس هایش به شماره افتاده، ولی با این حال در جست و جوی پسرش دست به دیوار به پیش میرود و در نهایت به زمین میافتد و این گونه سردشت برای همیشه بی صدا میشود.
مردم مظلوم سردشت در هفتم تیرماه ۱۳۶۶ در گوشهای از تاریخ برای همیشه در زیر بمبهای شیمیایی خاموش شدند و آنانی که ماندند دردهای شیمیایی را تا ابد برای فرزندانشان به یادگار گذاشتند تا این خطه از ایران برای همیشه گواه ظلم و جنایات صدامیان و جنایتکاران باشد.
ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه یکشنبه هفتم تیرماه و به یکباره آسمان شهر تاریک میشود و صدای غرش پرندههای آهنی گوش فلک را پر میکند، سرهای بچهها به یکباره بالا میرود و حرکت هواپیماها را دنبال میکنند، نمیدانند این غولهای آهنی برایشان چه ارمغانی آورده است، به یکباره ساکت میشوند، چشم هایشان پر از اشک شده و گلوهایشان میسوزد، دیگر از سرو صدا و خنده خبری نیست، سرفه و آه و ناله بچهها گوش شهر را پر میکند، برخی به زمین میافتند و تعدادی به سختی مادر را صدا میزنند و غافل از اینکه مادر در گوشهای از خانه نفسهای آخر را میکشد و فریادرسی نیست تا اشک هایشان را پاک کند.
روز تلخیست، هوا هم طعم تلخی میدهد، گویی که زمین و زمان به یکباره تلخ شده و شیرینیهای دقایق قبل را با خود برده است، صدای شادی و خنده قطع شده و سرفه و گریه حاکم است، پدری با لهجه کردی فرزندش را صدا میزند، نفس هایش به شماره افتاده، ولی با این حال در جست و جوی پسرش دست به دیوار به پیش میرود و در نهایت به زمین میافتد و این گونه سردشت برای همیشه بی صدا میشود.
مردم مظلوم سردشت در هفتم تیرماه ۱۳۶۶ در گوشهای از تاریخ برای همیشه در زیر بمبهای شیمیایی خاموش شدند و آنانی که ماندند دردهای شیمیایی را تا ابد برای فرزندانشان به یادگار گذاشتند تا این خطه از ایران برای همیشه گواه ظلم و جنایات صدامیان و جنایتکاران باشد.
سمانه پورعبدالله
نظر شما